درسا درسا ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

پرنسس کوچولو

دلتنگی بابا مرتضی

سلام بابا مرتضی درسا کوچلو با مامان و خواهر جون یک هفته شده که رفتن تهران پیش عمو مسعود بابا مرتضی خونه تنها شده خیلی دلش برای دختر نانازش تنگ شده منم دیشب از درسا جونم عکس گرفتم تا امروز بذار توی سایتش تا بابا جونش ببینش. ...
28 مرداد 1392

معجزه خداوندبرای خوب شدن عموجان

سلام درساجون خوبی گلکم؟ عزیزم یه خبر خوب عموجون چند روزه که به هوش اومده هممون خیلی خوشحال شدیم وای خدایا  92/4/7 چه روز خوبی بود چقدر همه خوشحال بودیم خلاصه من اون روز نتونستم برات مطلب بذارم شرمنده ام عزیزم ....                                                                        &nb...
9 تير 1392

به هوش اومدن عمو جونم

سلام گل مامان ببخشید که نتونستم تو این مدت برات مطلب بذارم خودت بهتر می دونی که این روزها خیلی حوصله نداشتم بخاطر عمو جونت و اینکه 25 روز تهران بودیم اما امروز خیلی خیلی خوشحالم چون بابابی امروز صبح خبر خیلی خوبی بهمون داد عموجون به هوش اومده و از خدا هزاران بار شکر می کنم که بلاخره خدا صدایمون رو شنید و جواب داد و از خدا میخوام که هر چه زودتر بهش قدرت بده تا بتونه بلند شه و روز شماری میکنم که شرایط جور بشه تا بتونیم بریم تهران پیش عمو مسعود بازم خدایا هزار مرتبه شکر و از همه کسانی که برای شفای مسعود جان دعا کردن سپاسگزارم ...
7 تير 1392

بهتر شدن عمو مسعودمون

سلام درساجون خواهر گلم خوبی عزیزم یه خبر خوب عمو مسعودمون بهتر شده خدارو شکر چشاشو باز کرده درساجون برای عمو دعاکن زودترخوب بشه . شما بامامانی جون وباباجون رفتین تهران  پیش عمو تا کنارش باشی اما من به دلیل وجود امتحانات رفتم خونه دوستم فرزانه جان و مزاحمشون شدم دلم براتون یه ذره شده زودتر باعمو بیاین مشهد تا ببینمتون........... عزیزانی که در این شبهای عزیز ما را فراموش نکرده اید بسیار از شما سپاس گزارم..... .. کوچولوهای وبلاگی لطفا  برای عمو مسعود ماهم دعاکنید
20 خرداد 1392

طلب شفاهت عموجون از خدا

سلام درساجون خواهرجونم این روزا حال همه افراد خانواده بده خیلی بد چون عموجونمون  رفته تو کما دیروز منو مامانجون با شما رفتیم حرم امام رضا و کلی دعا کردیم خدایا تور به همین شبای عزیز قسم  میدم  عموجونمو ازم نگیر خداوندا  میدونی که بدون عموم نابود میشم اخه خیلی گله واقعا مرد دوست داشتنی است عموجونم هنور 24 سالشه و خییییییییییلی دوسش دارم خدایا الان زندگی ما رو تخت بیمارستانه سلامتیشو فقط از تو درخواست میکنیم  پروردگارا ما فقط همین یک دونه عمورو داریم  از مانگیرش ................... ای عزیزانی که این نوشته را می خوانید از همتون خواهشمندم که عزیز مارو تو این شب عزیز فراموش نکنید ................ ...
2 خرداد 1392

نامه ای به بینندگان عزیز برای شفای مسعود جان

سلام عزیزان من از شما که بیننده وبلاگ دخترم هستید التماس دعا دارم چون برادر عزیز من مسعود جان که خیلی دوستش دارم و برام خیلی عزیز و اگه خدای نکرده اتفاقی براش بیفته من طاقت این رنج را ندارم شما را به عزیزانتان قسم میدم که در این شب عزیز که ولادت حضرت علی (ع) است ما رو فراموش نکنید در خوشحالیتان شریک کنید و برای مسعود جان دعا کنید که خداوند او را به ما ببخشه مسعود من 24 سال بیشتر نداره خیلی جوونه هنوز براش خیلی آرزوها داریم خدایا به بابا و مامان رحم کن و مسعود رو یکبار دیگر به آنها ببخش خدایا از صمیم قلب ازت خواهش می کنم آرزوی ما رو براورده کن خدایا خیلی دلم شکسته دیروز هم به امام رضا گفتم و از او خواستم که واسطه بین من و خدای من بشه و شفای ...
2 خرداد 1392

ماکارانی خرون

برای اولین بار دختر مامان از غذای سفره حسابی خورد نمیدونستیم دخمل مامان اینقدر ماکارانی دوست داره چنان با اشتها میخورد که ما همه ذوق زده شدیم حتی درسا خانم از یکدونه ماکارانی هم نمیگذشت همش نگاه توی دهن بابا جونش میکرد میخواست از توی دهنش بگیره                                                     ...
13 ارديبهشت 1392