درسا در تولد پسرخاله
درسا پرسنس من ما در روز پنجشنبه با مادرجان و خواهر جون رفتیم فریمان تولد امیر جون تو خیلی خوشحال بودی بیشتر راه رو خوابیدی ولی شب بخاطر اینکه بابا مرتضی رو ندیده بودی خیلی بی قراری کردی چون بابا جون کار داشت نتونست با ما بیاید ولی روز جمعه زود خودشو به دختر نازش رسوند خیلی خوشحال شد درسا مامان وقتی بابا جونشو دید خلاصه همه با هم خونه خاله جون رو تزئین کردیم و تو جیگر مامان هی بادکنک می ترکندی ساعت چهار تولد شروع شد و من تورو حاضر کردم خیلی خوشگل شده بودی مثل فرشته ها شده بودی حالا من چند تا از عکسهای اون روز رو برات می زارم . دوست داریم عزیز مامان و بابا پسرخاله جون تولدت مبارک ...