سخن آغازین
به نام آنکه زیبایی آفرید و زیبا زیستن به ما آموخت
درسا پرنسس ما در 12 شهریور ماه 1391 در بیمارستان حضرت ام البنین شهر مشهد قدم های کوچولوشو روی این زمین خاکی گذاشت تا صفابخش زندگی ما باشد.
شیرین کاری ها و خاطرات پرنسس کوچولو رو در این وبلاگ به یادگار می گذاریم تا هیچ وقت شیرینی هاش و تلخی های شیرینش از یادمان نرود.
«و همانا نزدیک است کافران هنگامی که قرآن را میشنوند، با [نگاهها و] چشمهایشان تو را به زمین بزنند و میگویند: او مجنون است؛ حال آنکه قرآن [یا پیامبر]جز اندرزی برای جهانیان نیست.»
هدیه ای ناقابل تقدیم به فرشته ی زندگیمون
این کادوئی یک سالگی درسا جونم از طرف بابا، مامان و خواهر جونش، در ضمن خیلی درسا جون از هدیه اش خوشش اومده و اسمشو حنایی گذاشته. ...
نویسنده :
مامان
23:32
آفتاب بدم خدمتتون
وای وای کار زشتی
بهترین لحظه های زندگی برای یک پدر
عکسهای 11 و 12 ماهگی درسا جونم
سلام خوشگل مامان شرمنده که اینقدر دیر برات مطلب میذارم جیگر مامان خیلی سرم شلوغه وقت نمی کنم عزیزم اما سعی می کنم که هر ماه از جیگرم یک چندتا عکس بگیریم برای همین مجبورم الان همشو یکدفعه بذارم توی سایت این عکسها از یازده ماهگیت هست تا الان خیلی خیلی دوستتتتتتتتتتتت دارم نازنیم. ...
نویسنده :
مامان
23:12
تولدت مبارک نازنین من
سلام پرنسس نازنین مامان دیروز دختر مامانی یک سالش تموم شد ساعت 11:30 ظهر با بابا جونش رفتیم واکسن نانازمو زدیم کوچولوی من خیلی گریه کرد و اصلا حوصله نداشت بخاطر همین من هم نتونستم بشینم برای جیگرم مطلب بذارم نازنیم تولدت مبارک انشاا... خدا تورو برای ما نگه داره درسا کوچلوی من داره دو تا دندون نیش بالا رو در میاره ایندفعه خیلی داره اذیت میشه دوستتتتتتتتتتت دارم مامانی در ضمن بخاطر اینکه هنوز عمو جونش کاملا خوب نشده برای درسا جون تولدت تگرفتم انشاا... عمو مسعود که خوب شد اومدن مشهد حتما یک جشن هم برای درسا جون و هم برای سلامتی عمو جونش می گیرم و بعد عکساشو میذارم توی ویب سایشت انشاا.... ...
نویسنده :
مامان
18:13
عکسهای 12 ماهگی که در تهران گرفتیم
دلتنگی بابا مرتضی
سلام بابا مرتضی درسا کوچولو با مامان و خواهر جون یک هفته شده که رفتن تهران پیش عمو مسعود بابا مرتضی خونه تنها شده خیلی دلش برای دختر نانازش تنگ شده منم دیشب از درسا جونم عکس گرفتم تا امروز بذارم توی سایتش تا بابا جونش ببینش. ...
نویسنده :
مامان
21:40