درسا درسا ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

پرنسس کوچولو

یک معجزه الهی

بهتون قول داده بودم که داستان دو ماهگی که دخترم شامل لطف الهی شده براتون بنویسم جریان از این قرار بود که درساجون من حدود دو ماه بود که خیلی جیغ میزد یک روز من یکدفعه داخل حلقشو دیدم که متوجه یک چیز غیر عادی شدم من تا سه، چهار روز ذهنم درگیر این مسئله شد و از هر کسی که میپرسیدم می گفتن تو خیلی حساسی باز هم خیالم راحت نشد این بود که از مرتضی جون خواهش کردم که دخترمونو به یک متخصص ببریم، بردیمش پیش آقای دکتر اعلمی فوق تخصص اطفال که ایشون تشخیص دادن که این یک نوع کیست می باشد ولی گفت خوشبختانه خوش خیم است نگران نباشید برای اطمینان بیشتر فردا صبح ساعت 8 بیاید بیمارستان تا همکاران دیگرم که فوق تخصص حلق و بینی هستند معاینه کنند مرتضی جون خیلی نارا...
12 ارديبهشت 1392

نه ماهگیت مبارک

دختر نازم نه ماهگیت مبارک عزیز مامان عشق زندگی من در چنین ساعتی و در این تاریخ چشم به دنیا گشود و دل مامان و بابا رو خیلی خوشحال کرد ما از خدا برای این فرشته زیبای زندگی سپاسگزارم، دخترم در هشت ماهگی خیلی کارهای جدید یاد گرفت اول اینکه دو تا دندون در آورد بعد چهار دسته پا می کنه و بوس کردن رو یاد گرفته و همینطور وقتی بابا جونش میخواد ببرش بیرون با ما بای بای میکنه و راستی دیشب برای اولین بار جیگر مامان به شکم خوابیده بود خیلی دیدنی بود من که خیلی ذوق می زدم دلم می خواست توی بغلم کنم فشارش بدم. خیلی دوست دارم الهی هزار ساله شی.                      ...
12 ارديبهشت 1392

لطف خداوند به عزیز مامان

امروز خیلی روز استرس آور و ناراحتی بود کلا این هفته، هفته جالبی نبود چون تا امروز دو اتفاق بدی برای عزیز مامان افتاده که به خیر گذشته البته من این را فقط معجزه خداوند می دانم. اینرو میدونم که همیشه دو تا فرشته مواظب این جیگرگوشه های ما هستند دو روز قبل درسا جون از روی تخت افتاد خیلی خدا رحم کرد و امروز هم پلاک چهار قل که به لباسش می زدم نزدیک بود بخوره که فاطمه زهرا مواظبش بود من درسا جون رو روی تخت خودش خوابونده بودم که یکدفعه صدای اومد رفتم دیدیم پس آورده اول فکر کردم طبیعی اما تا بلندش کردم پلاک از توی دهنش اومد بیرون بعد هر چه دنبال مهره ابی و سنجاق گشتم پیدا نکردم فکر کردم خدای نکرده قورت داده تمام تختشو و لباساشو گشتم ولی پیدا نکردم د...
20 فروردين 1392

عکسهای یادگاری از نوروز 92

سلام عزیزان؛ دختر مامان وارد هشت ماهگی شد ولی چون مشهد نبودیم نتونستم مطلب برات بذارم. ولی از اول سال 92 عکس گرفتم که میذارم برات خوشگل من دیروز یکی از دندونانش در اومد عزیز مامان 28 اسفند به اتفاق خانواده و مامان زری  اولین مسافرتشو به تهران رفت و امروز صبح برگشتیم خونه، جاتون خیلی خالی بود. خیلی خیلی خوش گذشت .                     ...
17 فروردين 1392

هفت ماهگیت مبارک

عزیز مامان هفت ماهگیت مبارک انشاا.. همیشه سالم باشی درسای من شنبه وارد 7 ماهگی شد. من با بابا مرتضی رفتیم واکسن نانازمو زدیم خیلی گریه کرد تا دو روز بیحال بود. خیلی دوست داشتم که همون روز براش نوشته بذارم ولی چون گلم بیحال بود نتونستم امروز هم خیلی برف شدیدی اومده و بابا مرتضی نرفته سرکار پیش دختر نازش مونده من هم از فرصت استفاده کردم تا برای دختر قشنگم نوشته ای به یادگار بذارم. خیلی خیلی دوست داریم مامان و بابا ، خواهر جون. ...
17 اسفند 1391

شش ماهگی

سلام  پرنسس من الان تو در ماه ششم هستی که مامان تازه اینترنتشو وصل کرده و داره برات مطلب می نویسی عزیز مامان تو در دو شب پیش خیلی بی قراری کردی چون مامان زهره داروی استفاده کرده بود که نمی تونست تا 24 ساعت به دختر نازنینش شیر بده و تو تا ساعت 6 صبح یک ریز گریه کردی و مامانو بابا رو خیلی ناراحت کردی بالاخره با تجویز دکتر من ساعت 9/5 شب به تو شیر دادم و دخترم خیلی خوشحال شد انشاء ا.. دیگه این اتفاق نمی افته. درسا جونم خیلی خیلی خیلی دوست. دارم مامان بابا خواهر جون ...
17 اسفند 1391