لطف خداوند به عزیز مامان

امروز خیلی روز استرس آور و ناراحتی بود کلا این هفته، هفته جالبی نبود چون تا امروز دو اتفاق بدی برای عزیز مامان افتاده که به خیر گذشته البته من این را فقط معجزه خداوند می دانم. اینرو میدونم که همیشه دو تا فرشته مواظب این جیگرگوشه های ما هستند دو روز قبل درسا جون از روی تخت افتاد خیلی خدا رحم کرد و امروز هم پلاک چهار قل که به لباسش می زدم نزدیک بود بخوره که فاطمه زهرا مواظبش بود من درسا جون رو روی تخت خودش خوابونده بودم که یکدفعه صدای اومد رفتم دیدیم پس آورده اول فکر کردم طبیعی اما تا بلندش کردم پلاک از توی دهنش اومد بیرون بعد هر چه دنبال مهره ابی و سنجاق گشتم پیدا نکردم فکر کردم خدای نکرده قورت داده تمام تختشو و لباساشو گشتم ولی پیدا نکردم دو مرتبه از پا آویزونش کردم که اگر قورت داده پس بیاره ولی فایده نداشت بلاخره زنگ زدم بابا مرتضی سریع اومد و سوار ماشین شدیم تا ببرمش دکتر که وسط راه مرتضی جون یکدفعه دست کرد توی لباسش و چیزی احساس کرد وقتی نگاه کردم دیدم سنجاق و مهره آبیه خیلی خوشحال شدم و هزار بار خدارو شکر کردم و از فاطمه زهرا هم خیلی سپاسگزارم که دخترمو برای من نگه داشت دختر نازم خیلی خیلی دوست دارم و از خدا میخوام که همیشه نگهدارت باشه و همینطور نگهدار همه بچه کوچک .

در ضمن ناگفته نماند که دختر مامان از همان بدر تولد شامل لطف الهی قرار گرفته که داستان مفصلی دارد که در اولین فرصت در وب سایت عزیزم میگذارم تا وقتی بزرگ شد و این نوشته رو خواند همیشه شکر گذار خداوند باشد و در تمام مراحل زندگیش لطف خداوند را از یاد نبرد